چیزی تا تموم کردن مقطع کارشناسی نمونده. بیشتر از قبل تلاش میکنم. تلاشم اینه که مرور کنم تا مطالب تثبیت بشه و از خاطرم نره. اما متاسفانه هرچی به آخر دانشگاه نزدیک میشیم، هم کلاسی ها و حقوقخوانان هم دوره ایم، سست تر و تنبل تر میشن. استاد هربار که سوال میکنه و پاسخ صحیحی از دانشجوها دریافت نمیکنه بیشتر نا امید میشه. اکثرا هیچی نمیدونن و عده کمی فقط مطالب ترم پیش رو یادشون هست. اونم بخاطر اینکه برای امتحان زیاد خونده بودن. اکثرا جزوه خوندن. رنگ مواد قانونی و دکترین حقوقی رو ندیدن. اگه کمی بهشون توجه کنم منم مثل اونا میشم. بی انگیزه و سست. مجبورم عکس کارآموزان جدید الورود کانون و مرکز وکلا رو ببینم تا انرژیم بیشتر بشه.تازه میفهمم چرا این همه تحصیل کرده بیکار داریم، چرا این همه میگن مدرک بدردمون نخورد. بذارید من جوابشو بدم. " چون هیچی بلد نیستی!" بله! فقط با جزوه و یلخی بودن مدرک گرفتی. آخه اینم شد تحصیل علم؟ پس فردا میتونی حق موکلت رو از غاصب و جنایتکار بگیری؟ میتونی یه قرارداد تنظیم کنی که کلاه سر مراجعه کننده ات نره؟ خب نمیتونی دیگه. مردم به چه امیدی بیان بهت پول بدن؟ عاشق چشم و ابروت که نیستن. فرض کن دارن زمینی که ارث پدریت هست رو از چنگت میکشن بیرون. تو نمیری ده جا سوال کنی کدوم مشاور حقوقی بهتره؟ کی بهتر میتونه دفاع کنه؟ یا حداقل میری پیش کسی که احتمال بدی بتونی دوتا لایحه درست و حسابی بنویسه. نه بری پیش یکی که تمام فهمش از حقوق و قوانین، جزوه ی ناقصی بوده که از استاد نوشته. اگه میخواین کار حقوقی بکنید و اینطور تحصیل میکنید، خجالت بکشید. هیچ عذری هم پذیرفته نیست! بخوانید, ...ادامه مطلب
عادت مردم این شهر فقط غم زدگیست جمعه هم روز قشنگی است اگر بگذارند..., ...ادامه مطلب
چه شود هر چه شودصاحب قلب بی قرار من تو باشیچه شود هر که ز ما نیسترود تا به ابددار و ندار من تو باشیچه شود هر چه که خواهم شود وچشم تو برق نگاهم شود وخنده ات پشت و پناهم شود واز تو خالی نشود زندگی امچه شود قافله غم رود واز بهشتم جهنم رود ولحظه های پوچ بی هم رود واز تو خالی نشود زندگی امبهترین حال جهان را دارمبا تو پیدا و نهان را دارمهر چه خوشبخت شدن میخواهدمن کنار تو همان را دارمچه شود هر چه که خواهم شود وچشم تو برق نگاهم شود وخنده ات پشت و پناهم شود واز تو خالی نشود زندگی امچه شود قافله غم رود واز بهشتم جهنم رود ولحظه های پوچ بی هم رود واز تو خالی نشود زندگی امبهترین حال جهان را دارمبا تو پیدا و نهان را دارمهر چه خوشبخت شدن میخواهدمن کنار تو همان را دارمبهترین حال جهان را دارمبا تو پیدا و نهان را دارمهر چه خوشبخت شدن میخواهدمن کنار تو همان را دارمبرچسبها: علی بحرینی, امیرعباس گلاب بخوانید, ...ادامه مطلب
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است بــی زمــزمــهٔ نـــایِ عــراقــی هـیــچ اســت هـر چـنـــد در احــوال جـهــان مــینگــرم حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است , ...ادامه مطلب
و گفت: بیزارم از آن خدای که به طاعت من از من خشنود شود و به معصیت من از من خشم گیرد پس او خود در بند من است تا من چه کنم..., ...ادامه مطلب
کمدی اما در عین حال بسیار گریه آور یک کمدی سیاه که پر از معنی بود پ.ن: پیشنهاد میکنم تماشا کنید., ...ادامه مطلب
دلم میخواهد زندگیم را مانند بسته ای در دست کس وبلاگ دیگر کلمه ی بگذارم و بگویم: بیا، وبلاگ برای کلمه من وبلاگ دیگر کلمه بس است، حالا تو فکرش را بکن … اما ممکن نیست! با دست خودمان زندگی را وبلاگ برای کلمه خود خراب کرده ایم. هر روز صبح که بیدار می شویم سنگینی این زندگی لعنتی روی ما وجود دارد و باز باید فکر کرد..., ...ادامه مطلب
هـرشـب در اتـاقـی تـاریـکــ نشـسـتــه ام و دیـوارها هـر لحـ&, ...ادامه مطلب
خيالتليوانِ آبی ست كه هر شب بالاي سر ميگذارمنيمه شب از خوابِ نداشتنت ميپَرمجرعه اي مي نوشمت آرامم ميكندو اين داستان ادامه دارد... , ...ادامه مطلب
خواستم داد شوم … گرچه لبم دوخته استخودم و جدّم و جدّ پدرم سوخته استخواستم جیغ شوم، گریهی بیشرط شومخواستم از همهی مرحلهها پرت شوموسط گریهی من رقص جنوبی کردیمکامپیوتر شدم و بازی خوبی کردیمکسی از گوشی مشغول، به من میخندیدآخر مرحله شد، غول به من میخندید !دل به تغییر، به تحقیر، به زندان دادموسط تلویزیون باختم و جان دادم !یک نفر، از وسط کوچه صدا کرد مرابازی مسخرهای بود … رها کرد مرا !با خودم، با همه، با ترس تو مخلوط شدمشوت بودم! که به بازی بدی شوت شدم !!خشم و توپیدن من! در پی ِ یاری تازهترس گل دادن تو در وسط ِ دروازهآنچه میرفت و نمیرفت فرو … من بودم !حافظ ِ اینهمه اسرار ِ مگو، من بودم« آفرین بر نظر ِ لطف ِ خطاپوشش » بودیک نفر، آن طرف ِ گوشی ِ خاموشش بوداز تحمّل که گذشتم به تحمّل خوردمدردم این بود که از یار ِ خودی گل خوردم !حرفی از عقل ِ بداندیش به یک مست زدندباختم! آخر بازی، همگی دست زدنداز تو آغاز شدم تا که به پایان برسمرفتم از کوچه که شاید به خیابان برسمبوی زن دادم و زن داد به موی فـَشِنم !!راه رفتم که به بیراههی خود، مطمئنمعینک دودیام از تو متلک میانداختبعد هر سکس، مرا عشق به شک میانداختخواندم و خواندیام از کفر هزاران آیهبعد بر باد شدم با موتور همسایهحسّ عصیان زنی که وسط سیبم بودحسّ سنگینی ِ چاقوت که در جیبم بودزنگ میخوردی و قلبم به صدا دوخته بود« تا کجا باز دل غ, ...ادامه مطلب
گویند کسان بهشت با حور خوش است من گویم که آب انگور خوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار آواز دهل شنیدن از دور خوش است , ...ادامه مطلب
گذشته ای که حالمان را گرفته است آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم و حالی که حالمان را به هم میزند... چه زندگی خوبی! &n, ...ادامه مطلب
آیا شما که صورتتان رادر سایه نقاب غم انگیز زندگیمخفی نموده ایدگاهی به این حقیقت یأس آور اندیشه می کنیدکه زنده های امروزیچیزی به جز تفاله یک زنده نیستند ؟ گویی که کودکیدر اولین تبسم خود پیر گشته است ... برچسبها: فروغ فرخزاد, سایه زندگی, نقاب غم انگیز, حقیقت تلخ, زندگی ,کودکی,اولین,تبسم,گشته ...ادامه مطلب
گفت: خیلی میترسم. گفتم: چرا؟ گفت: چون از ته دل خوشحالم. اینجور خوشحالی ترسناک است. پرسیدم: آخه چرا؟ جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد. برچسبها: خالد حسینی, اینجور خوشحالی, ترسناک, سرنوشت, ناشادی ,اینجور,خوشحالی,ترسناک ...ادامه مطلب
دارد صدایت می زنم... بشنو صدایم را! بیرون بکش از زندگی و مرگ! پایم را داری کنار شوهرت از بغض می میری شب ها که از درد تو می گیرم کجایم را هر بوسه ات یک قسمت از کابوس هایم شد از ابتدا معلوم بودم انتهایم را در هر خیابان گریه کردم، گریه من را کرد! شاید ببیند شوهر تو اشک هایم را هیچم! ولی دارم عزیزم «هیچ» را از تو مستیم از نوشابه ی مشکی ست یا از تو؟! دارم تلو... دارم تلو... از «نیستی» مستم حالا «دکارت»,بهانه,هرشب ...ادامه مطلب