پالتون

متن مرتبط با «اینگونه بی تو ببین چنگ بر آسمان» در سایت پالتون نوشته شده است

با صدای بی صدا...

  • خسته تر از قبل خسته تر از همیشه یه مرد بود یه مرد..., ...ادامه مطلب

  • پیرمرد بی آزار

  • از وقتی مادرِ پدرم فوت شد، پدرم به تدریج شکسته تر میشود. دیگر قلدری و جسارت قبل رو ندارد. کمتر چیزی نظر خودش است. البته از وقتی که سنش از پنجاه سال گذشت این روند کند و تدریجی شروع شد. بچه تر که بودم و پدرم جوون تر بود، یه تشر میرفت آدم نفسش حبس میشد، تا مرز خیس کردن خودش میرفت. حرف، حرف بابام بود: الان نرو بیرون. تا این ساعت باید برگردی. درستو بخون. این کارو بکن اون کارو بکن...آرایشگر مشترک من و پدرم یک روز بهم گفت: "بابات تا پارسال موهاش پرپشت بود. اما تو این یکسال هم موهاش ریخت خیلی هم یکم ساکت تر شده. حرصش دادی؟". و من نفهمیدم که پدرم پیرتر و خسته تر میشود. حتی با وجود تمام امر و نهی و سختگیری هاش...بچه تر که بودم و کلاس رزمی میرفتم، می آمد و ساعتها روی پاهایش می ایستاد و تمایاشم میکرد. اما از یک جایی به بعد حوصله اینکارهارو نداشت. میگفت خودت انجامش بده. من نمیتونم دیگه زیاد روی پایم بایستم.این اواخر هم زیاد به خودش تلقین میکند که پیر شده ام و خسته. دیگر توان ندارم. مخصوصا از فوت مادرش، که دیگر وقتی بهش طعنه میزنم انگار نمیشوند. گاهی عکس مادرش را از توی گوشی اش نگاه میکند و غصه میخورد و آرام میگرید. او تنها شده است. دیگر از بعد اختلافات با خواهرهایش پس از فوت مادرش، بیشتر احساس کرد تنهاست. انقدر شکاف بین من و او زیاد شده است که نمیتواند به من تکیه کند... مادرم میگوید هوای پدرت را داشته باش. با او مهربان باش. او دیگر پا به سن گذاشته است. نیاز به تو دارد که دلش را گرم کنی...او دیگر آن مرد پر توان و سلطه گر سابق نیست. پیرمرد بی آزاری شده است. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تو فکر میکنی من اینجا میمیرم؟ اینجا توی این غربت...؟

  • صادق چوبک 13 تیر 1377 شمسی در شهر بروکلی آمریکا در گذشت."منیرو روانی پور" در سوگ او مینویسد:" در شهر سیاتل آمریکا، یک نوع ماهی غریبی هست به نام " سالمن " که اندک زمانی بعد از تولد، به اقیانوس میرود تا زندگی کند و چندماهی پیش از مرگ به زادگاه خود برمیگردد؛ برمیگردد تا همانجا که به دنیا آمده بود، بمیرد. حالا میتوانم بگویم که صادق چوبک در آخرین لحظات زندگی، چطور با بهت و حیرت نگاه کرده و پیش از این که خورشید زادگاهش را ببیند، از نفس افتاده. به یاد جمله ی آخر او می افتم؛ این جا توی این غربت...؟"" تو فکر میکنی اینجا میمیرم؟ این جا توی این غربت...؟"حالا صادق چوبک هم نیست که میگفت: وقتی به مرگ فکر میکنم، خوابم نمیبرد. هرشب منتظرم که صبح شود و خورشید را دوباره ببینم. صدای "قدسی" را بشنوم. گاهی با خودم حرف میزنم؛ یعنی من اینجا میمیرم...؟ ماهی سالمن نمیخواهد در اقیانوس بمیرد. رودخانه ی خودش را میخواهد، زادگاه خودش را. اما دلم میخواهد قبل از مرگ، یک بار هم که شده، توی آن گرما و شرجی بوشهر، تکیه بدم به نخلی و یه کاسه ی آب خنک بخورم.... دختر هر وقت رفتی ولایت، هرجا نشستی یاد من کن... یاد باش." و بعد بیتی از "فایز" میخواند:اگر شاهی بمیرد از وطن دوربه خواری میبرندش بر سر گورصدای توی گلویم می شکند، وقتی میخواهم جوابش را با بیتی از فایز بدهم...پ.ن: برگرفته از مقدمه کتاب " انتری که لوطیش مرده بود " اثر صادق چوبک انتشارات جاویدان بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بیشعوری عُستاد در روز های گرم تابستان

  • چندین ماه قبل از اتمام ترم ششم، کتاب تجارت اسناد تجاری از آقای دکتر اسکینی رو مطالعه کردم. بعد از اون کتاب آقای دکتر توکلی رو مفصل خوندم. کلمات رو هایلات میکردم و زیر جملات مهم خط میکشیدم. نمیذاشتم نکته ای از دیدم دور بمونه. حالا قبل امتحان تجارته. همه سوال و اشکالات دارند. چون عُستاد(ح.پ) 6 جلسه رو غیبت کرد و حتی یک جلسه جبرانی هم نذاشت. با اینحال من جواب سوالات هم کلاسی هام رو میدم و اشکالاتشون رو برطرف میکنم. نمونه سوالات امتحانی از ترم قبل که با جواب اسکرین شات گرفته شده، رو تصحیح میکنم و ایرادات جواب رو میگم و بهشون گوشزد میکنم که نکته چیه و جواب درست چی هست. برای هیچ امتحانی شاید همچین اعتماد به نفسی نداشتم. موقع امتحان با آرامش سر جلسه نشستم. دیدم که سوالات امتحانی همون سوالات ترم قبله. و من هم که برای خودم استادی شده بودم. جواب سوالات رو مو به مو نوشتم و بعد امتحان با اطمینان میگفتم که بیست میشم. حالا بعد چند هفته، عُستاد این درس نمرات رو وارد کرده. رفتم داخل سایت و نمرمو دیدم: هفت! شاخ در آوردم. هفت! چطور ممکنه؟ پیام به عُستاد که من یقین داشتم بیست میشم چطور ممکنه هفت بشم؟ عُستاد:"نظر شما اینه."رفتم جستجو کردم و دیدم که یکی از هم کلاسی هام با من مشابهت اسمی داره و دقیقا نمرمون یکی شده! دوباره به عُستاد پیام دادم: مشابهت اسمی بوده. وگرنه من مطمئن بیست میشم. عُستاد: "مراحل اعتراض رو طی کنید."یک هفته گذشته و جواب اعتراض نیمده. دو بار فرم شورای اعتراض به نمره پر کردم. هرکس یک حرفی میزنه. یکی میگه بیخیالش شو. یکی میگه شنبه ها شورا تشکیل میشه. یکی میگه باید نامه از فلان جا بیاری. یکی میگه به استادت بگو! کلافه شدم.به عُستاد پیام دادم و بهش گفتم که بخاطر سهو قلم شما من , ...ادامه مطلب

  • بر باد رفته هر روز هفته

  • بر باد رفته هر روز هفتهاین روزا این حسم از تووم رفته  , ...ادامه مطلب

  • اینگونه

  •  از فحش راننده تاکسی به مناز متلک جنسی من به زناز بوق ممتد و بی اختیار از هرزه گاز یه موتور سواراز آب میوه و طعم اسید احساس رخوت و دردی شدیددر مهره های کژ تو کمر از این دم و بازدم بی ثمراحساس خوب کمی , ...ادامه مطلب

  • آدما دیگه شنونده خوبی نیستن

  • آدما دیگه شنونده خوبی نیستن. کلی پای درد و دل هاشون میشینی و با توجهت کمکشون میکنی، آرومشون میکنی اما تا شروع میکنی خودت صحبت کنی و از اون غمی بگی که داری، باز هم ادامه حرفت رو به خودشون وصل میکنن. همش من، من، من و من .... . , ...ادامه مطلب

  • دوران جهان بی می و ساقی هیچ است

  •    دوران جهان بی می و ساقی هیچ است     بــی زمــزمــهٔ نـــایِ عــراقــی هـیــچ اســت   هـر چـنـــد در احــوال جـهــان مــی‌نگــرم     حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است      , ...ادامه مطلب

  • پیراهنم را اتو میزنم

  •   پیراهنم   را اتو می زنم کفش ها را دستمال می کشم زندگی اما مرتب نمیشود …       , ...ادامه مطلب

  • بی صدا زندگی میکنم

  • بی صدا زندگی , میکنم , بی صدا راه میروم بی صدا کار میکنم , بی صدا حرف میزنم   بازیگر فیلم صامتی هستم تمام میشود و تمام میشوم.      , ...ادامه مطلب

  • حسرت نبرم به خواب آن مرداب

  • حــســرت نــبـــرم بـه خــواب آن مـــردابکـــآرام درون دشـت شـب خـفـتـه اسـتدریـــایـــم و نــیــســت بــاکـــم ازطــوفـان دریـا هـمـه عـمـر خـوابـش آشـفـتـه است, ...ادامه مطلب

  • برای من دیگر بس است...

  • دلم میخواهد زندگیم را مانند بسته ای در دست کس وبلاگ دیگر کلمه ی بگذارم و بگویم: بیا، وبلاگ برای کلمه من وبلاگ دیگر کلمه بس است، حالا تو فکرش را بکن … اما ممکن نیست! با دست خودمان زندگی را وبلاگ برای کلمه خود خراب کرده ایم. هر روز صبح که بیدار می شویم سنگینی این زندگی لعنتی روی ما وجود دارد و باز باید فکر کرد..., ...ادامه مطلب

  • خلال آخر کبریت را...

  • ﺧﻼﻝ ِ ﺁﺧﺮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ...ﺑﺎﺩ!ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺳﯿﮕﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢﻣﻦ ﺁﺭﺯﻭ ﺑﻪ ﺩﻟﻢﺗﻮ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﺯﺍﺭﻡ ﻧﺪﻩ ...    , ...ادامه مطلب

  • بین رنج بردن و هیچ

  •    بین رنج بردن و هیچ ، به ما حق انتخاب داده‌اند، من رنج را برداشته‌ام.  , ...ادامه مطلب

  • سوالی قدیمی در کتابی کهن

  • سوالی قدیمی در کتابی کهن پرسنده اش را چگونه با خبر کند از جوابش؟    , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها