پالتون

متن مرتبط با «شعر پاییز میرسد که مرا مبتلا کند» در سایت پالتون نوشته شده است

رسیدن به آرزویی که خوشحالم نکرد

  • به آرزویی که ۲،۳ ساله ام بلاخره رسیدم. منظورم آرزوییه که ۲،۳ ساله تو دلم داشتم. اما خوشحال نیستم...دیگه وقتی بهش رسیدم که میشه بگم ذوقی نداشتم. فقط خواستم برسم که حسرتش به دلم‌ نمونه... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ترسم که اشک در غم مـا پرده در شود ( غزل 226 )

  • ترسم که اشک در غم مـا پرده در شودوین راز سر به مهر به عالم سمر شودگویـنـد سنـگ لعـل شـود در مقام صــبرآری شـود ولـیـک بــه خون جـگـر شـودخواهم شدن به میکده گریـان و دادخواهکز دست غم خلاص من آنجا مگر ش, ...ادامه مطلب

  • صبح که خانه را ترک میکنم...

  • صبح که خانه را ترک میکنم جوانم و شب پیر به خانه باز میگردم.با اندوهی هزارساله، چهاردیواری خانه ام، آرام و صبور،پذیرای پیرمردی است که سحرگاهان جوان بر میخزد!   Download, ...ادامه مطلب

  • بگو که زنده ایم

  •  نظاره کن نگاه ما راکه پرده ای دیگر بکنمبرهنه میکنم صدا راکه با دلت حرفی بزنمبه تن تو پیوسته نشد دو دست عاشقمبه سیاهی برگشته قدم قدم دقایقمبه منو این کاشانه بگو بگو که زنده ایمتو به گوشم افسانه بگو که, ...ادامه مطلب

  • کسایی که سیگار نمیکشند

  •  کسایی که سیگار نمیکشندچجوری فکر میکنند؟ , ...ادامه مطلب

  • که به سلامتیِ یک شکوفه زیر تگرگ

  • که به سلامتیِ یک شکوفه زیر تگرگکه به سلامتیِ گوسفند قبل از مرگ!که به سلامتی جام بعدی و گیجیکه به سلامتی مرگ‌های تدریجیکه به سلامتیِ خواب‌های نیمه‌تمامکه بـه سلامتی من... که واقعا تنهام!که به سلامتی سال‌های دربدریکه به سلامتی تو که راهیِ سفری... , ...ادامه مطلب

  • دریغا که بار دیگر شام شد

  • دریغا که بار دیگر شام شد، سراپای گیتی سیه فام شد، همه خلق را گاه آرام شد، مگر من، که رنج و غمم شد فزون جهان را نباشد خوشی در مزاج، بجز مرگ نبود غمم را علاج، ولیکن در آن گوشه پای کاج، چکیده است بر خاک , ...ادامه مطلب

  • آرزوهایی که لای کاغذ پیچیده شده

  • سیگـار آرزو هایـی هـسـت کـه لای کـاغـذ پیـچیـده شـده...      , ...ادامه مطلب

  • سوالی قدیمی در کتابی کهن

  • سوالی قدیمی در کتابی کهن پرسنده اش را چگونه با خبر کند از جوابش؟    , ...ادامه مطلب

  • وقتی که در خانه تنهائید

  • شما وقـتی کـه در خانـه تنـهائـیدبه خیـابـان می رویـد من امـا از خیـابان های تنـهایـیبه خانه برمیـگردمبرچسب‌ها: حسن آذری, بادها کجا می میرند, خیابان های تنهایی, قدم زدن در تنهایی, خانهLet's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • خیالت لیوان آبی ست که هرشب بالای سرم میگذارم

  • خيالتليوانِ آبی ست كه هر شب بالاي سر ميگذارمنيمه شب از خوابِ نداشتنت ميپَرمجرعه اي مي نوشمت آرامم ميكندو اين داستان ادامه دارد...  , ...ادامه مطلب

  • چیزی که در ذهنتان جای دارد

  • ممكن است مقداری زهر در كوزه ای ریخت و آن كوزه را شست و اثرات زهر را از بین برد، ولی چیزی را كه در ذهنتان جای دارد، خوب یا بد، بر شما فرمانروایی خواهد كرد و هرگز از آن رهایی نتوانید یافت., ...ادامه مطلب

  • ردپاهایت درون شعر من

  •   رفته ای و ... رد پاهایت درون شعر من همچنان بی عشق ؛ پیدا می شود . . . !    ,ردپاهایت ...ادامه مطلب

  • هیچ چیز نمی تواند غم مرا از بین ببرد

  •   همه چيز ميتواند مرا خوشحال كند، اما هيچ چيز نميتواند غم مرا از بين ببرد.    ,تواند ...ادامه مطلب

  • مائیم که بی هیچ سرانجام خوشیم

  • مائیم که از بادهٔ بی‌جام خوشیم            هر صبح منوریم و هر شام خوشیم گـویـنـد سرانـجـام نـداریـد شـما            مائیم که بی‌هیچ سرانجام خوشیم ,مائیم,سرانجام,خوشیم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها