پالتون

متن مرتبط با «شب بعد از رفتن تو» در سایت پالتون نوشته شده است

تو فکر میکنی من اینجا میمیرم؟ اینجا توی این غربت...؟

  • صادق چوبک 13 تیر 1377 شمسی در شهر بروکلی آمریکا در گذشت."منیرو روانی پور" در سوگ او مینویسد:" در شهر سیاتل آمریکا، یک نوع ماهی غریبی هست به نام " سالمن " که اندک زمانی بعد از تولد، به اقیانوس میرود تا زندگی کند و چندماهی پیش از مرگ به زادگاه خود برمیگردد؛ برمیگردد تا همانجا که به دنیا آمده بود، بمیرد. حالا میتوانم بگویم که صادق چوبک در آخرین لحظات زندگی، چطور با بهت و حیرت نگاه کرده و پیش از این که خورشید زادگاهش را ببیند، از نفس افتاده. به یاد جمله ی آخر او می افتم؛ این جا توی این غربت...؟"" تو فکر میکنی اینجا میمیرم؟ این جا توی این غربت...؟"حالا صادق چوبک هم نیست که میگفت: وقتی به مرگ فکر میکنم، خوابم نمیبرد. هرشب منتظرم که صبح شود و خورشید را دوباره ببینم. صدای "قدسی" را بشنوم. گاهی با خودم حرف میزنم؛ یعنی من اینجا میمیرم...؟ ماهی سالمن نمیخواهد در اقیانوس بمیرد. رودخانه ی خودش را میخواهد، زادگاه خودش را. اما دلم میخواهد قبل از مرگ، یک بار هم که شده، توی آن گرما و شرجی بوشهر، تکیه بدم به نخلی و یه کاسه ی آب خنک بخورم.... دختر هر وقت رفتی ولایت، هرجا نشستی یاد من کن... یاد باش." و بعد بیتی از "فایز" میخواند:اگر شاهی بمیرد از وطن دوربه خواری میبرندش بر سر گورصدای توی گلویم می شکند، وقتی میخواهم جوابش را با بیتی از فایز بدهم...پ.ن: برگرفته از مقدمه کتاب " انتری که لوطیش مرده بود " اثر صادق چوبک انتشارات جاویدان بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از آسمون، خونه كه مي باره پاييز ما پاييز خوبي نيست

  • از آسمون، خونه كه می بارهپاييز ما پاييز خوبی نيستديوونه ايم با اينکه مي دونيمديوونه بودن چيز خوبی نيستدلخوش به چی هستی؟ كدوم فردا؟دنياي ما بدجور بي رحمهحال تو رو هيشکی نمی دونهحرف منو هيچ كس نمی فهمهع, ...ادامه مطلب

  • فرصتِ من از تاریخ، سهمم از جهانم بود

  • فرصتِ من از تاریخ، سهمم از جهانم بوددختری که با گریه توی بازوانم بودپهلوان تو ماندم گرچه دیو بسیار استآنچه از لبت خواندم کلّ هفت‌خوانم بوداز سکوت ترسیدم، در سقوط رقصیدمنوش گفتی و دیدم: سم در استکانم ب, ...ادامه مطلب

  • مستم از

  •     Download نای عشقم تشنه ی لبهای تو خاموشم دور از تو و آوای تو نای عشقم تشنه ی لبهای تو لبهای تو همچو باران از نشیب دره ها میگریزم میگریزم خسته در صحرای تو صحرای تو میگریزم خسته در صحرای تو صحرای تو, ...ادامه مطلب

  • دلم یه پنجره و یه چشم انداز این شکلی میخواد

  •   دلم یه پنجره و یه چشم انداز این شکلی میخوادبا چندتا پاکت سیگار، یه موزیک غمگین و لایتبتونم راحت لم بدم رو یه صندلی راحتیهمینطور که موزیک غمگین ترم میکنههوا افسرده تر میشهسیگار خوب کام بدهاتاق تاریک , ...ادامه مطلب

  • بازیگرخانه بزرگ دنیا

  • به خودم می‌خنديدم، به زندگانی می‌خنديدم، می‌دانستم كه در اين بازيگرخانه   بزرگ   دنيا هر كسی يك جور بازی می‌كند تا هنگام مرگش برسد. من هم اين بازی را پيش گرفته بودم چون گمان می‌كردم مرا زودتر از ميدان بيرون خواهد برد.      , ...ادامه مطلب

  • پیراهنم را اتو میزنم

  •   پیراهنم   را اتو می زنم کفش ها را دستمال می کشم زندگی اما مرتب نمیشود …       , ...ادامه مطلب

  • جمعه ات را خودت بساز

  • " وبلاگ جمعه کلمه " ات را وابسته به هيچ بنى بشرى نكن وبلاگ خودت کلمه وبلاگ بساز کلمه ش! تمام آنهايى كه وبلاگ جمعه کلمه هايشان بوى كسلى ميدهد منتظر كسى مانده اند، كه براى هميشه قالشان گذاشته...!     Jome, ...ادامه مطلب

  • از دل همان روح پیر و کثیف

  • از دل وبلاگ همان کلمه روح پیر و وبلاگ کثیف کلمه ، عشق به موسیقی را ابداع کردم، تا از خودم بگریزم.      , ...ادامه مطلب

  • هرشب در اتاقی تاریک

  • هـرشـب در اتـاقـی تـاریـکــ نشـسـتــه ام و دیـوارها هـر لحـ&, ...ادامه مطلب

  • بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند

  • بعضی از آدم‌ها خط خوردگی دارندو بعضی از آدم‌ها غلطِ چاپی دارندبعضی از آدم‌ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی!, ...ادامه مطلب

  • خیالت لیوان آبی ست که هرشب بالای سرم میگذارم

  • خيالتليوانِ آبی ست كه هر شب بالاي سر ميگذارمنيمه شب از خوابِ نداشتنت ميپَرمجرعه اي مي نوشمت آرامم ميكندو اين داستان ادامه دارد...  , ...ادامه مطلب

  • لا به لای دروغاتون

  • لا به لاى دروغاتون، يه نگاه به چشماى طرف مقابلتون بكنين، شايد پشيمون شدین, ...ادامه مطلب

  • چرا مهر خموشی از لب گفتار بردارم؟

  •  به خدمت بنده از آزادمردان زود می گردد ایاز از حسن خدمت عاقبت محمود می گردد به عشق آویز، دل را از هوس گر پاک می خواهی که از آتش زر مغشوش خالص زود می گردد به دریا می رسد ابر بهار از قطره افشانی زیان مایه داران مروت سود می گردد نماند دست ارباب کرم در آستین هرگز که در جیب کریمان زر چو گل موجود می گردد چرا مهر خموشی از لب گفتار بردارم؟ که روشن خانه ام زین روزن مسدود می گردد به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی که بلبل در قفس از بوی گل خشنود می گردد سرایت می کند در بیگناهان خشم جباران زمین را می درد شیری که خشم آلود می گردد زقتل عاشقان رنگین نشد مژگان خونریزش که بی آب است هر تیغی که خون آلود می گردد گرامی دار صائب سینه چاکان محبت را کز این محراب هر کس سرکشد مردود می گردد , ...ادامه مطلب

  • تو به من خندیدی

  • تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت   برچسب‌ها: حمید مصدق, تو به من خندیدی, رفتی, باغچه کوچک, سالهاست , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها