پالتون

ساخت وبلاگ
Death is the road to awe...مرگ گذرگاهی به حیرت و شگفتی است...The Last Manبه شدت تحت تاثیر این فیلم با موسیقی شاهکارش قرار گرفتم. از خیلی قبل تر، این قطعه از کِلِنت مَنسِل رو گوش میدادم تا اینکه چند وقت پیش فیلم چشمه رو هم دیدم. هرکس میتونه درک و احساسات منحصر به فرد خودشو از فیلم داشته باشه. خیلی ها ممکنه اصلا این فیلم به مذاقشون خوش نیاد. اما فکر میکنم برای من که درگیر یک سری چالش ها، افکار و احساسات این مدلی بودم و هستم و احتمالا خواهم بود این فیلم و موسیقی های شاهکارش خیلی بیشتر به دلم نشست. فیلم با نمادها و اسطوره های زیادی عجین شده. این فیلم رو خیلی دوست دارم و شاهکار آرونوفسکی میدونم. واسه این فیلم خیلی حرف دارم...پ.ن: از دیگر ترک های موسیقی متن Together We Will Live Forever و First Snow هم میتونید دانلود کنید. پالتون...ادامه مطلب
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 1 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:05

خسته تر از قبل خسته تر از همیشه یه مرد بود یه مرد... پالتون...
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 22:42

بلاخره بعد از چهار سال تحصیلِ علم شیرین حقوق(چیزی که از سیزده سالگی آرزوشو داشتم)، به آخرای این دوره تحصیلی رسیدم. به هیچ عنوان احساس ندامت یا پشیمانی ندارم. خوشحالم که این انتخاب رو داشتم. چهار سال به راحتی گذشت. چقدر تجربه و اتفاقات تلخ و شیرینی داشت. دوست و رفیق زیاد پیدا کردم. دوره ی دانشجوییم رو دوست داشتم. هرچند صد در صد دانشجو نبودم. منظورم اینه که تو این چهار سال خیلی بیراهه رفتم و کارهای جدیدی رو شروع کردم که هیچ ربطی به حقوق نداشت. شاید اگه بخوام به چهار سال پیشم یه توصیه بکنم اینه که به چیز دیگه ای فکر نکن و فقط همون رشته ی خودتو بچسب. در کنکور ارشد هم شرکت نکردم و مصمم بودم که خدمت اجباری رو از سر بگذرونم. حالا این امید هست که بتونم امریه ی دادگستری رو بگیرم. اگر اجرایی بشه که خیلی خوب میشه. چون 2 سال با محیط دادگستری آشنا میشم و قبل از اینکه بخوام پروانه وکالت بگیرم میتونم مشاوره بدم و وکالت کنم. فقط امیدوارم که بشه. تصور اینکه 2 سال هر روز صبح برم دادگاه مرکز استان واسم عجیب و قشنگه. دوست دارم وقتی امریه گرفتم و مشغول شدم، خاطرات روزانه ام از دادگاه رو بیام و اینجا بنویسم. یا حتی وقتی پروانه گرفتم، خاطرات دوره ی کارآموزیمو اینجا بنویسم. پالتون...ادامه مطلب
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 20:50

حتما نباید از کلمه استفاده بشه، جمله ساخت و متنی گذاشت. همه ی اینها هستند که بتونن ارتباط برقرار کنند یا احساسات رو منتقل کنند، توصیف کنند. کلمات و حروف صرفا وسیله هستند. البته غیر از اینها وسایل دیگری هستند که چندسالی هست بیشتر میتونم درکشون کنم. مثل موسیقی!برای اهلش موسیقی میذارم. چرا میگم اهلش؟ چون موسیقی بی کلام هرکسی رو درگیر خودش نمیکنه. نیاز به ادراک دیگه ای داره که شاید یک سری ازش بی بهره باشند. دلم میخواد تو یه پست مفصل از موسیقی بی کلام بنویسم.منم تو وبلاگم موسیقی بی کلام میذارم تا مخاطبینم گوش کنند که یا حس من براشون به اشتراک گذاشته بشه یا شاید حس جدیدی رو تجربه کنند. شاید اون داستان و تصویری که برای من موقع شنیدنش نقش میبنده، برای اونا هم مجسم بشه و نقش ببنده یا شاید چیز متفاوتی تجربه کنند.میدونستید هر قطعه ای از موسیقی بی کلام روایتی رو تعریف میکنه؟ یا شاید دنیای بسیار دورتر وعمیق تر و خاص تر از این دنیایی که هستیم؟ البته من اینطور فکر میکنم. ایده ی مرسومی نیست.خیلی موسیقی بی کلام زیاد دارم. خیلی زیاد و خوب که هنوز هیچیش رو اینجا نذاشتم. چیزهایی که به نظرم شاهکارن...دلم میخواد بتونم در کنار تصویر یا نوشته ی خوبی قرارشون بدم... پالتون...ادامه مطلب
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 20:50

از وقتی مادرِ پدرم فوت شد، پدرم به تدریج شکسته تر میشود. دیگر قلدری و جسارت قبل رو ندارد. کمتر چیزی نظر خودش است. البته از وقتی که سنش از پنجاه سال گذشت این روند کند و تدریجی شروع شد. بچه تر که بودم و پدرم جوون تر بود، یه تشر میرفت آدم نفسش حبس میشد، تا مرز خیس کردن خودش میرفت. حرف، حرف بابام بود: الان نرو بیرون. تا این ساعت باید برگردی. درستو بخون. این کارو بکن اون کارو بکن...آرایشگر مشترک من و پدرم یک روز بهم گفت: "بابات تا پارسال موهاش پرپشت بود. اما تو این یکسال هم موهاش ریخت خیلی هم یکم ساکت تر شده. حرصش دادی؟". و من نفهمیدم که پدرم پیرتر و خسته تر میشود. حتی با وجود تمام امر و نهی و سختگیری هاش...بچه تر که بودم و کلاس رزمی میرفتم، می آمد و ساعتها روی پاهایش می ایستاد و تمایاشم میکرد. اما از یک جایی به بعد حوصله اینکارهارو نداشت. میگفت خودت انجامش بده. من نمیتونم دیگه زیاد روی پایم بایستم.این اواخر هم زیاد به خودش تلقین میکند که پیر شده ام و خسته. دیگر توان ندارم. مخصوصا از فوت مادرش، که دیگر وقتی بهش طعنه میزنم انگار نمیشوند. گاهی عکس مادرش را از توی گوشی اش نگاه میکند و غصه میخورد و آرام میگرید. او تنها شده است. دیگر از بعد اختلافات با خواهرهایش پس از فوت مادرش، بیشتر احساس کرد تنهاست. انقدر شکاف بین من و او زیاد شده است که نمیتواند به من تکیه کند... مادرم میگوید هوای پدرت را داشته باش. با او مهربان باش. او دیگر پا به سن گذاشته است. نیاز به تو دارد که دلش را گرم کنی...او دیگر آن مرد پر توان و سلطه گر سابق نیست. پیرمرد بی آزاری شده است. پالتون...ادامه مطلب
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 107 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 7:30

شهریور ماه خوبیه. چند سالیه بیشتر فهمیدم که چقدر شهریور بهم سازگاره. چقدر دوسش دارم. اتفاقات خوب زیادی تو این ماه واسم افتاده. حس آرامش بهم میده. نمیدونم چرا! ماه آرومیه... حرفی ندارم. چیزی نیست که بنویسم. امروز رمان تماما مخصوص از عباس معروفی رو شروع کردم. جالب اینکه این کتاب از خود نشر گردون، چاپ آلمان هست. اسم شخصیت اصلی داستان عباسه و تو برلین زندگی میکنه. گهگاه تعبیرات قشنگی به کار برده. اما مثل آثار دیگه اش که تا اینجا خوندم تلخه. غم و درد درونی انسان رو به تصویر میکشه. آقای معروفی! روحت شاد!امروز صبح که متوجه شدم بین شاهین عزیز و محسن نامجو اختلافی پیش اومده حالم گرفته شد. ای کاش هنرمندان ایرانی در خارج از کشور بیشتر متحد میشدند.Jouy Among Worlds / Niklas Paschburgاین موسیقی بی کلام که گذاشتم رو خیلی دوستش دارم. شما هم اگر دوستش داشتید بهم بگید. احساستون، نظرتون رو برام بنویسید. پالتون...ادامه مطلب
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 29 شهريور 1401 ساعت: 3:07

صادق چوبک 13 تیر 1377 شمسی در شهر بروکلی آمریکا در گذشت."منیرو روانی پور" در سوگ او مینویسد:" در شهر سیاتل آمریکا، یک نوع ماهی غریبی هست به نام " سالمن " که اندک زمانی بعد از تولد، به اقیانوس میرود تا زندگی کند و چندماهی پیش از مرگ به زادگاه خود برمیگردد؛ برمیگردد تا همانجا که به دنیا آمده بود، بمیرد. حالا میتوانم بگویم که صادق چوبک در آخرین لحظات زندگی، چطور با بهت و حیرت نگاه کرده و پیش از این که خورشید زادگاهش را ببیند، از نفس افتاده. به یاد جمله ی آخر او می افتم؛ این جا توی این غربت...؟"" تو فکر میکنی اینجا'>اینجا میمیرم؟ این جا توی این غربت...؟"حالا صادق چوبک هم نیست که میگفت: وقتی به مرگ فکر میکنم، خوابم نمیبرد. هرشب منتظرم که صبح شود و خورشید را دوباره ببینم. صدای "قدسی" را بشنوم. گاهی با خودم حرف میزنم؛ یعنی من اینجا میمیرم...؟ ماهی سالمن نمیخواهد در اقیانوس بمیرد. رودخانه ی خودش را میخواهد، زادگاه خودش را. اما دلم میخواهد قبل از مرگ، یک بار هم که شده، توی آن گرما و شرجی بوشهر، تکیه بدم به نخلی و یه کاسه ی آب خنک بخورم.... دختر هر وقت رفتی ولایت، هرجا نشستی یاد من کن... یاد باش." و بعد بیتی از "فایز" میخواند:اگر شاهی بمیرد از وطن دوربه خواری میبرندش بر سر گورصدای توی گلویم می شکند، وقتی میخواهم جوابش را با بیتی از فایز بدهم...پ.ن: برگرفته از مقدمه کتاب " انتری که لوطیش مرده بود " اثر صادق چوبک انتشارات جاویدان پالتون...ادامه مطلب
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 106 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 1:56

چندین ماه قبل از اتمام ترم ششم، کتاب تجارت اسناد تجاری از آقای دکتر اسکینی رو مطالعه کردم. بعد از اون کتاب آقای دکتر توکلی رو مفصل خوندم. کلمات رو هایلات میکردم و زیر جملات مهم خط میکشیدم. نمیذاشتم نکته ای از دیدم دور بمونه. حالا قبل امتحان تجارته. همه سوال و اشکالات دارند. چون عُستاد(ح.پ) 6 جلسه رو غیبت کرد و حتی یک جلسه جبرانی هم نذاشت. با اینحال من جواب سوالات هم کلاسی هام رو میدم و اشکالاتشون رو برطرف میکنم. نمونه سوالات امتحانی از ترم قبل که با جواب اسکرین شات گرفته شده، رو تصحیح میکنم و ایرادات جواب رو میگم و بهشون گوشزد میکنم که نکته چیه و جواب درست چی هست. برای هیچ امتحانی شاید همچین اعتماد به نفسی نداشتم. موقع امتحان با آرامش سر جلسه نشستم. دیدم که سوالات امتحانی همون سوالات ترم قبله. و من هم که برای خودم استادی شده بودم. جواب سوالات رو مو به مو نوشتم و بعد امتحان با اطمینان میگفتم که بیست میشم. حالا بعد چند هفته، عُستاد این درس نمرات رو وارد کرده. رفتم داخل سایت و نمرمو دیدم: هفت! شاخ در آوردم. هفت! چطور ممکنه؟ پیام به عُستاد که من یقین داشتم بیست میشم چطور ممکنه هفت بشم؟ عُستاد:"نظر شما اینه."رفتم جستجو کردم و دیدم که یکی از هم کلاسی هام با من مشابهت اسمی داره و دقیقا نمرمون یکی شده! دوباره به عُستاد پیام دادم: مشابهت اسمی بوده. وگرنه من مطمئن بیست میشم. عُستاد: "مراحل اعتراض رو طی کنید."یک هفته گذشته و جواب اعتراض نیمده. دو بار فرم شورای اعتراض به نمره پر کردم. هرکس یک حرفی میزنه. یکی میگه بیخیالش شو. یکی میگه شنبه ها شورا تشکیل میشه. یکی میگه باید نامه از فلان جا بیاری. یکی میگه به استادت بگو! کلافه شدم.به عُستاد پیام دادم و بهش گفتم که بخاطر سهو قلم شما من پالتون...ادامه مطلب
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 115 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 1:56

یه موقع هم سال آخر دبیرستان بودیم، عکس گرفتیم برای ثبتنام لاتاری گرین کارت آمریکا اما حالا همون عکسارو میدیم که کارای خدمت و سرباز شدنمون رو درست کنیم.چند روز پیش چنین چیزی یادم اومد. تفاوتیه که نمیدونم چی اسمشو بذارم. این عارضه که ناگهان شماره های زیادی از مخاطبین گوشیتو پاک کنی از جمله یک سری دوستای نزدیکت و دیگه نخوای هیچ ارتباطی باشه، اسمشو چی میذارید؟ دوستان روانشناس؟؟چند ماهی هست که هیچ تمایلی ندارم با کسی ارتباط بگیرم. منزوی شدم. نه اینکه آدما بدن و اعتماد ندارم. لطف زیادی بوده و هست اما گاهی اصلا حوصله ندارم فکمو تکون بدم و صحبت کنم. خشک و مرده شدم. با اینکه سر کلاس ممکنه به نمکی که بقیه میریزن بخندم. اونم بخاطر اینکه تصور و درکم از کمدی بالاست( اینطور فکر میکنم. )دیگه انقدر همه ادای کامو و کافکا و هدایت در آوردن و یک سری دیگه فاز درونگرایی و عقاب برداشتند آدم روش نمیشه جایی بگه تنهایی و منزوی بودن واسش راحت تره و اینجوری آسایشش بیشتره. پالتون...ادامه مطلب
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 132 تاريخ : شنبه 12 شهريور 1401 ساعت: 1:56

چیزی تا تموم کردن مقطع کارشناسی نمونده. بیشتر از قبل تلاش میکنم. تلاشم اینه که مرور کنم تا مطالب تثبیت بشه و از خاطرم نره. اما متاسفانه هرچی به آخر دانشگاه نزدیک میشیم، هم کلاسی ها و حقوقخوانان هم دوره ایم، سست تر و تنبل تر میشن. استاد هربار که سوال میکنه و  پاسخ صحیحی از دانشجوها دریافت نمیکنه بیشتر نا امید میشه. اکثرا هیچی نمیدونن و عده کمی فقط مطالب ترم پیش رو یادشون هست. اونم بخاطر اینکه برای امتحان زیاد خونده بودن. اکثرا جزوه خوندن. رنگ مواد قانونی و دکترین حقوقی رو ندیدن. اگه کمی بهشون توجه کنم منم مثل اونا میشم. بی انگیزه و سست. مجبورم عکس کارآموزان جدید الورود کانون و مرکز وکلا رو ببینم تا انرژیم بیشتر بشه.تازه میفهمم چرا این همه تحصیل کرده بیکار داریم، چرا این همه میگن مدرک بدردمون نخورد. بذارید من جوابشو بدم. " چون هیچی بلد نیستی!" بله! فقط با جزوه و یلخی بودن مدرک گرفتی. آخه اینم شد تحصیل علم؟ پس فردا میتونی حق موکلت رو از غاصب و جنایتکار بگیری؟ میتونی یه قرارداد تنظیم کنی که کلاه سر مراجعه کننده ات نره؟ خب نمیتونی دیگه. مردم به چه امیدی بیان بهت پول بدن؟ عاشق چشم و ابروت که نیستن. فرض کن دارن زمینی که ارث پدریت هست رو از چنگت میکشن بیرون. تو نمیری ده جا سوال کنی کدوم مشاور حقوقی بهتره؟ کی بهتر میتونه دفاع کنه؟ یا حداقل میری پیش کسی که احتمال بدی بتونی دوتا لایحه درست و حسابی بنویسه. نه بری پیش یکی که تمام فهمش از حقوق و قوانین، جزوه ی ناقصی بوده که از استاد نوشته. اگه میخواین کار حقوقی بکنید و اینطور تحصیل میکنید، خجالت بکشید. هیچ عذری هم پذیرفته نیست! پالتون...ادامه مطلب
ما را در سایت پالتون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 158 تاريخ : پنجشنبه 5 خرداد 1401 ساعت: 22:52