پالتون

متن مرتبط با «هر از گاهی به انگلیسی» در سایت پالتون نوشته شده است

رسیدن به آرزویی که خوشحالم نکرد

  • به آرزویی که ۲،۳ ساله ام بلاخره رسیدم. منظورم آرزوییه که ۲،۳ ساله تو دلم داشتم. اما خوشحال نیستم...دیگه وقتی بهش رسیدم که میشه بگم ذوقی نداشتم. فقط خواستم برسم که حسرتش به دلم‌ نمونه... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 24 شهریور 1401

  • شهریور ماه خوبیه. چند سالیه بیشتر فهمیدم که چقدر شهریور بهم سازگاره. چقدر دوسش دارم. اتفاقات خوب زیادی تو این ماه واسم افتاده. حس آرامش بهم میده. نمیدونم چرا! ماه آرومیه... حرفی ندارم. چیزی نیست که بنویسم. امروز رمان تماما مخصوص از عباس معروفی رو شروع کردم. جالب اینکه این کتاب از خود نشر گردون، چاپ آلمان هست. اسم شخصیت اصلی داستان عباسه و تو برلین زندگی میکنه. گهگاه تعبیرات قشنگی به کار برده. اما مثل آثار دیگه اش که تا اینجا خوندم تلخه. غم و درد درونی انسان رو به تصویر میکشه. آقای معروفی! روحت شاد!امروز صبح که متوجه شدم بین شاهین عزیز و محسن نامجو اختلافی پیش اومده حالم گرفته شد. ای کاش هنرمندان ایرانی در خارج از کشور بیشتر متحد میشدند.Jouy Among Worlds / Niklas Paschburgاین موسیقی بی کلام که گذاشتم رو خیلی دوستش دارم. شما هم اگر دوستش داشتید بهم بگید. احساستون، نظرتون رو برام بنویسید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • مردم به چه امیدی بهت پول بدن؟

  • چیزی تا تموم کردن مقطع کارشناسی نمونده. بیشتر از قبل تلاش میکنم. تلاشم اینه که مرور کنم تا مطالب تثبیت بشه و از خاطرم نره. اما متاسفانه هرچی به آخر دانشگاه نزدیک میشیم، هم کلاسی ها و حقوقخوانان هم دوره ایم، سست تر و تنبل تر میشن. استاد هربار که سوال میکنه و  پاسخ صحیحی از دانشجوها دریافت نمیکنه بیشتر نا امید میشه. اکثرا هیچی نمیدونن و عده کمی فقط مطالب ترم پیش رو یادشون هست. اونم بخاطر اینکه برای امتحان زیاد خونده بودن. اکثرا جزوه خوندن. رنگ مواد قانونی و دکترین حقوقی رو ندیدن. اگه کمی بهشون توجه کنم منم مثل اونا میشم. بی انگیزه و سست. مجبورم عکس کارآموزان جدید الورود کانون و مرکز وکلا رو ببینم تا انرژیم بیشتر بشه.تازه میفهمم چرا این همه تحصیل کرده بیکار داریم، چرا این همه میگن مدرک بدردمون نخورد. بذارید من جوابشو بدم. " چون هیچی بلد نیستی!" بله! فقط با جزوه و یلخی بودن مدرک گرفتی. آخه اینم شد تحصیل علم؟ پس فردا میتونی حق موکلت رو از غاصب و جنایتکار بگیری؟ میتونی یه قرارداد تنظیم کنی که کلاه سر مراجعه کننده ات نره؟ خب نمیتونی دیگه. مردم به چه امیدی بیان بهت پول بدن؟ عاشق چشم و ابروت که نیستن. فرض کن دارن زمینی که ارث پدریت هست رو از چنگت میکشن بیرون. تو نمیری ده جا سوال کنی کدوم مشاور حقوقی بهتره؟ کی بهتر میتونه دفاع کنه؟ یا حداقل میری پیش کسی که احتمال بدی بتونی دوتا لایحه درست و حسابی بنویسه. نه بری پیش یکی که تمام فهمش از حقوق و قوانین، جزوه ی ناقصی بوده که از استاد نوشته. اگه میخواین کار حقوقی بکنید و اینطور تحصیل میکنید، خجالت بکشید. هیچ عذری هم پذیرفته نیست! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ترم یک حقوق و عشق به کاراگاهی

  • اوایل ورود به دانشگاه و تحصیل در رشته حقوق، یکی از فانتزی هایی که خیلی تو سرم بود " حرفه کاراگاهی " بود. اونم نه یک کاراگاه خوشحال و خوشرو. بلکه یک کاراگاه کاملا جدی که خیلی به خودش سخت میگیره. اغلب کم حرف، سرد و بی روح اما خیلی پیگیر و خبره. وقتی میدیدم کاراگاه مقام قضائی نداره و فقط دستور میگیره، میخورد تو ذوقم. آخه خودمو مستقل تر از این میدونستم که بازپرس پرونده بخواد بگه چیکار کن چیکار نکن. برای همین آرزو میکردم کاش یک شغلی بود که هم بتونی بازپرس قضائی باشی هم کاراگاه باشی. چون تحقیق و تعقیب جزئی تر و واقعی تر توسط کاراگاه اتفاق میفته تا بازپرس. اصلا امکان داره گاهی وقتا کاراگاه مثل یه نیروی مسلح وارد مکانی بشه و تو سوراخ سمبه های اونجا دنبال قاتل بگرده. اما بازپرس بیشتر تو  دفترش نشسته و تصمیمات قضائی رو میگیره تا وارد این جزئیات بشه.جرقه علاقه ام از اونجایی شروع شد رمان جنایت و مکافات رو خوندم. و بعدها این جرقه با دیدن سریال " کاراگاه حقیقی " شعله ور شد! همذات پنداری ام با شخصیت راستین کوهل مثال زدنی بود. عاشق این شخصیت شدم.حرف های تلخ و فلسفیش که حال بقیه رو بد میکرد، مبهم و تو خودش بودن، اوکی بودن تنها بودنش، سیگار کشیدنش و جزئیات دیگه. شاید 3 الی 4 بار این سریالو دیدم و از نظاره شخصیت اصلی فیلم لذت میبردم. به دید تقریبا همه مردم، زندگی شخصیت اصلی به اندازه ای مذموم و ناخوشایند هست که نخوان تجربه کنند. اما من دوست داشتم. چون خودمم بعضی اوقات خیلی ساکت و تو خودم بنظر میام و دارم یک سری اتفاقات رو آنالیز میکنم و فکر عمیق تری نسبت به بقیه دارم. این قضیه گذشت و فکر میکردم صرفا بخاطر فیلم و سریال و تاثیر هالیووده که انقدر از این کار خوشم اومده تا جایی که یک روز ت, ...ادامه مطلب

  • گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود

  • گاهی گمان نمیکنی ، ولی خوب میشود        گاهی نمیشود، که نمیشود، که نمیشودگاهی بساط عیش خودش جور میشود        گاهی دگر تهیه بدستور میشودگه جور میشود خود آن بی مقدمه            گه با دو صد مقدمه ناجور میشودگاهی هزار دوره دعا بی اجابت است           گاهی نگفته قرعه به نام تو میشودگاهی گدایِ گدایی و بخت باتو یار نیست         گاهی تمام شهر گدایِ تو میشودگاهی برای خنده دلم تنگ میشود              گاهی دلم تراشه‌­ای از سنگ میشودگاهی تمامِ آبی این آسمان ما                  یکباره تیره گشته و بی رنگ میشودگاهی نفس به تیزی شمشیر میشود             از هرچه زندگیست، دلت سیر میشودگویی به خواب بود جوانی­مان، گذشت                گاهی چه زود فرصتمان دیر میشودکاری ندارم کجایی، چه میکنی؟                بی عشق سر مکن که دلت پیر میشودپ.ن: چقدر این شعر خوبه...برچسب‌ها: قیصر امین پور بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چه شود هرچه شود

  • چه شود هر چه شودصاحب قلب بی قرار من تو باشیچه شود هر که ز ما نیسترود تا به ابددار و ندار من تو باشیچه شود هر چه که خواهم شود وچشم تو برق نگاهم شود وخنده ات پشت و پناهم شود واز تو خالی نشود زندگی امچه شود قافله غم رود واز بهشتم جهنم رود ولحظه های پوچ بی هم رود واز تو خالی نشود زندگی امبهترین حال جهان را دارمبا تو پیدا و نهان را دارمهر چه خوشبخت شدن میخواهدمن کنار تو همان را دارمچه شود هر چه که خواهم شود وچشم تو برق نگاهم شود وخنده ات پشت و پناهم شود واز تو خالی نشود زندگی امچه شود قافله غم رود واز بهشتم جهنم رود ولحظه های پوچ بی هم رود واز تو خالی نشود زندگی امبهترین حال جهان را دارمبا تو پیدا و نهان را دارمهر چه خوشبخت شدن میخواهدمن کنار تو همان را دارمبهترین حال جهان را دارمبا تو پیدا و نهان را دارمهر چه خوشبخت شدن میخواهدمن کنار تو همان را دارمبرچسب‌ها: علی بحرینی, امیرعباس گلاب بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بر باد رفته هر روز هفته

  • بر باد رفته هر روز هفتهاین روزا این حسم از تووم رفته  , ...ادامه مطلب

  • تجربه گاهی باید رنج و سختی باشه

  • فهمیدم که صرفا کتاب خواندن و مطالعه نیست که به من بینش روشن تر و فهم وسیع تری میده. گاهی باید کمتر کتاب بخونی و بیشتر وقت و هزینه ات رو صرف تجربه و فعالیت میدانی کنی. این تجربه گاهی باید رنج و سختی با, ...ادامه مطلب

  • از آسمون، خونه كه مي باره پاييز ما پاييز خوبي نيست

  • از آسمون، خونه كه می بارهپاييز ما پاييز خوبی نيستديوونه ايم با اينکه مي دونيمديوونه بودن چيز خوبی نيستدلخوش به چی هستی؟ كدوم فردا؟دنياي ما بدجور بي رحمهحال تو رو هيشکی نمی دونهحرف منو هيچ كس نمی فهمهع, ...ادامه مطلب

  • فرصتِ من از تاریخ، سهمم از جهانم بود

  • فرصتِ من از تاریخ، سهمم از جهانم بوددختری که با گریه توی بازوانم بودپهلوان تو ماندم گرچه دیو بسیار استآنچه از لبت خواندم کلّ هفت‌خوانم بوداز سکوت ترسیدم، در سقوط رقصیدمنوش گفتی و دیدم: سم در استکانم ب, ...ادامه مطلب

  • که به سلامتیِ یک شکوفه زیر تگرگ

  • که به سلامتیِ یک شکوفه زیر تگرگکه به سلامتیِ گوسفند قبل از مرگ!که به سلامتی جام بعدی و گیجیکه به سلامتی مرگ‌های تدریجیکه به سلامتیِ خواب‌های نیمه‌تمامکه بـه سلامتی من... که واقعا تنهام!که به سلامتی سال‌های دربدریکه به سلامتی تو که راهیِ سفری... , ...ادامه مطلب

  • مستم از

  •     Download نای عشقم تشنه ی لبهای تو خاموشم دور از تو و آوای تو نای عشقم تشنه ی لبهای تو لبهای تو همچو باران از نشیب دره ها میگریزم میگریزم خسته در صحرای تو صحرای تو میگریزم خسته در صحرای تو صحرای تو, ...ادامه مطلب

  • دلم یه پنجره و یه چشم انداز این شکلی میخواد

  •   دلم یه پنجره و یه چشم انداز این شکلی میخوادبا چندتا پاکت سیگار، یه موزیک غمگین و لایتبتونم راحت لم بدم رو یه صندلی راحتیهمینطور که موزیک غمگین ترم میکنههوا افسرده تر میشهسیگار خوب کام بدهاتاق تاریک , ...ادامه مطلب

  • بازیگرخانه بزرگ دنیا

  • به خودم می‌خنديدم، به زندگانی می‌خنديدم، می‌دانستم كه در اين بازيگرخانه   بزرگ   دنيا هر كسی يك جور بازی می‌كند تا هنگام مرگش برسد. من هم اين بازی را پيش گرفته بودم چون گمان می‌كردم مرا زودتر از ميدان بيرون خواهد برد.      , ...ادامه مطلب

  • حسرت نبرم به خواب آن مرداب

  • حــســرت نــبـــرم بـه خــواب آن مـــردابکـــآرام درون دشـت شـب خـفـتـه اسـتدریـــایـــم و نــیــســت بــاکـــم ازطــوفـان دریـا هـمـه عـمـر خـوابـش آشـفـتـه است, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها