می افتد و می سوزد دل در تب آهی
من را به تو این نذر و دعاهـا نرساندند
ای کاش مـهیـا بشود گاه گناهی
من لالـم و ایـن حجـم ورم کرده دهان نیست
زخمـی است که وا می شود از عشق تو گاهی
دو بافـه کن و بر دو سر شانه بیاویز
مـن باشم و تردید بر آغاز دوراهی
بر زلزلـه جـامـانده کسی خرده نگیرد
می ترسد از دیدن هر سقـف و پناهـی
لبخند بزن سرخ لب من که منوط است
زیبـایـی هر تنگ به رقصیـدن ماهی
برچسب : نویسنده : paltono بازدید : 209